گوربان. نگهبان گورستان. نگهبان مقبره: در دخمۀ چرخ مردگانند زین جادوی دخمه بان مرا بس. خاقانی. بدرند از سماع دخمۀ چرخ سخره بر دخمه بان کنند همه. خاقانی. مأمون الرشید از خلفای عباسی به هدایت پیرمردی که خدمت دخمه بانی داشت... در آن دخمه رفت. (تذکرهمرآه الخیال ص 286)
گوربان. نگهبان گورستان. نگهبان مقبره: در دخمۀ چرخ مردگانند زین جادوی دخمه بان مرا بس. خاقانی. بدرند از سماع دخمۀ چرخ سخره بر دخمه بان کنند همه. خاقانی. مأمون الرشید از خلفای عباسی به هدایت پیرمردی که خدمت دخمه بانی داشت... در آن دخمه رفت. (تذکرهمرآه الخیال ص 286)
آماجگاه زخمۀ (مضراب) ساز یا تیر و نیزه و مانند آن. آنجا که ضربۀ مضراب یا یکی از آلات جارحه وارد می آید، هدف تیر قضا یا تیر آه و مانند آن: زخمه گه چرخ منقط مباش از خط این دایره در خط مباش. نظامی. گاه چو شب لعل سحرگاه باش گه چون سحر زخمه گه آه باش. نظامی. رجوع به زخمگاه شود
آماجگاه زخمۀ (مضراب) ساز یا تیر و نیزه و مانند آن. آنجا که ضربۀ مضراب یا یکی از آلات جارحه وارد می آید، هدف تیر قضا یا تیر آه و مانند آن: زخمه گه چرخ منقط مباش از خط این دایره در خط مباش. نظامی. گاه چو شب لعل سحرگاه باش گه چون سحر زخمه گه آه باش. نظامی. رجوع به زخمگاه شود
جای رخنه. قسمتی از دیوار حصار که در آن رخنه و شکافی پدید آید. (یادداشت مؤلف) : به پیش اندر آرد بر آن رخنه گاه همیدون پیاده همه کینه خواه. فردوسی. ز بهر عمارت در آن رخنه گاه بسی مالشان داد جز برگ راه. نظامی. بنه چون درآرد بدان رخنه گاه هوا نیز یابد در آن رخنه راه. نظامی. ستادند گردان آهن کلاه چو سد سکندر در آن رخنه گاه. عبداﷲ هاتفی (از آنندراج)
جای رخنه. قسمتی از دیوار حصار که در آن رخنه و شکافی پدید آید. (یادداشت مؤلف) : به پیش اندر آرد بر آن رخنه گاه همیدون پیاده همه کینه خواه. فردوسی. ز بهر عمارت در آن رخنه گاه بسی مالشان داد جز برگ راه. نظامی. بنه چون درآرد بدان رخنه گاه هوا نیز یابد در آن رخنه راه. نظامی. ستادند گردان آهن کلاه چو سد سکندر در آن رخنه گاه. عبداﷲ هاتفی (از آنندراج)
مرکّب از: دیده + گاه، پسوند مکان، دیده گاه. (جهانگیری)، دیدگه. جای نشستن دیده بان باشد. (برهان) (انجمن آرا)، جائی که دیدبان نشیند. (شرفنامۀ منیری)، جای نشستن دیده بان است و میتواند که اینجا لفظ دید بدون ’ها’ بود. (آنندراج)، رصدگاه. مرصاد. مرقبه. مرصد: پدید آمد از دور گرد سپاه غودیده بان آمد از دیده گاه. فردوسی. خروشی بلند آمد از دیده گاه بگودرز کای پهلوان سپاه. فردوسی. چو از راه برخاست گرد سپاه نگه کرد بینادل از دیدگاه. فردوسی. وزان پس خروش آمد از دیدگاه که گرد سواران برآمد ز راه. فردوسی. سواران او را بدان دیده گاه بر دیده بان دید مانده براه. اسدی. چو زی اژدها ماند یک میل راه بدیدند بر ره یکی دیده گاه. اسدی. خروشی برآمد از آن دیدگاه که فردا برآید ز ایران سپاه. جلالی. رجوع به دیدگاه شود، منظره. چشم انداز
مُرَکَّب اَز: دیده + گاه، پسوند مکان، دیده گاه. (جهانگیری)، دیدگه. جای نشستن دیده بان باشد. (برهان) (انجمن آرا)، جائی که دیدبان نشیند. (شرفنامۀ منیری)، جای نشستن دیده بان است و میتواند که اینجا لفظ دید بدون ’ها’ بود. (آنندراج)، رصدگاه. مرصاد. مرقبه. مرصد: پدید آمد از دور گرد سپاه غودیده بان آمد از دیده گاه. فردوسی. خروشی بلند آمد از دیده گاه بگودرز کای پهلوان سپاه. فردوسی. چو از راه برخاست گرد سپاه نگه کرد بینادل از دیدگاه. فردوسی. وزان پس خروش آمد از دیدگاه که گرد سواران برآمد ز راه. فردوسی. سواران او را بدان دیده گاه بر دیده بان دید مانده براه. اسدی. چو زی اژدها ماند یک میل راه بدیدند بر ره یکی دیده گاه. اسدی. خروشی برآمد از آن دیدگاه که فردا برآید ز ایران سپاه. جلالی. رجوع به دیدگاه شود، منظره. چشم انداز
منبع. سرچشمه. جایی که چشمۀ آب از آنجا بیرون آید. جای برآمدن آب چشمه از زمین یاکوه: و آبی گرم از دیوار و سقف آن میزاید و این دلیل است بر آنک چشمه گاه گوگرد بوده است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 127). ذکر قسمت آب این کاریزها و منبع و چشمه گاه آن. (تاریخ قم ص 43). و رجوع به چشمه شود
منبع. سرچشمه. جایی که چشمۀ آب از آنجا بیرون آید. جای برآمدن آب چشمه از زمین یاکوه: و آبی گرم از دیوار و سقف آن میزاید و این دلیل است بر آنک چشمه گاه گوگرد بوده است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 127). ذکر قسمت آب این کاریزها و منبع و چشمه گاه آن. (تاریخ قم ص 43). و رجوع به چشمه شود
دهی است از دهستان مانه بخش مانۀ شهرستان بجنورد که در 18 هزارگزی شمال باختری مانه و 2 هزارگزی جنوب راه مالرو عمومی محمدآباد به شک واقع است. جلگه و گرمسیر است و 125 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، برنج و پنبه، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مانه بخش مانۀ شهرستان بجنورد که در 18 هزارگزی شمال باختری مانه و 2 هزارگزی جنوب راه مالرو عمومی محمدآباد به شک واقع است. جلگه و گرمسیر است و 125 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، برنج و پنبه، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. واقع در 2هزارگزی خاور اشترنیان. دارای 1108 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. واقع در 2هزارگزی خاور اشترنیان. دارای 1108 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)